notes | ||
یک بار به مترسکی گفتم:«لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟» گفت:«لذت ِ ترساندن عمیق و پایدار است، من از آن خسته نمی شوم.»
نمی اندیشیدم و گفتم:«درست است؛ چون که من هم مزه این لذت را چشیده ام.» گفت:«فقط کسانی که تنشان از کاه پر شده باشد این لذت را می شناسند.» آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردن من. یک سال گذشت و مترسک در این مدت فیلسوف شد. هنگامی که باز از کنار او گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند. جبران خلیل جبران [ پنج شنبه 91/2/21 ] [ 10:11 عصر ] [ farzane ]
| ||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |